یک فنجان دوست داشتن، مهمان من ..

ساخت وبلاگ

با تو شاید نشوم،

لیلی ِ قصه های دور

اما اینکه هستی و

دل به عشق تو دچار

به خدای عشق قسم

باز همین می ارزد ...

یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 43 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 21:26

هر وقت که می خندی، مطمئن تر می شوم که انتخاب درست زندگی ام، «تو» بودی ...

یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 50 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 20:26

مهم نیست که چقدر دوستش داری، همین که کنارش احساس امنیت می کنی، یعنی از دنیا و بازی های رنگارنگش یک قدم جلو تری!

یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 50 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 3:33

خب سنم کم بود و طبیعتا برای آن سن، در خانه ی مادربزرگی که هیچ اتفاق خاصی در آن رخ نمی داد، بدیهی بود که زود حوصله ام سر برود و بهانه گیری کنم. یادم می آید یکی از روزهایی که کلافگی ام همه را کلافه کرده بود، مادربزرگم رو به مادرم کرد و گفت: «دفعه بعد که میای، دیگه نیارش» .. سنم کم بود و آن جا مکان مور یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 3:33

همیشه می دانستم که دنیا خیلی کوچک است و بازی هایش هم خیلی سرگرم کننده! ولی دیگر نمی دانستم کوچکی اش تا این اندازه مجذوبم خواهد کرد. آبان ماه همین امسال بود که خانوادگی، برای مسافرت به مشهد رفته بودیم. شب که از راه می رسید، من و مادر چادر نماز هایمان را می گرفتیم و با ذوق و شوق می رفتیم سمت حرم و درو یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 3:33

وقتی یکی می گوید: «مرسی که هستی» ، یعنی وقتی که در دریای مواج افکار خودم غوطه ور بودم، تو آمدی و دست هایم را گرفتی و به ساحل بر گرداندی ام... این مرسی که هستی را ساده نگیریم، دنیا دنیا حرف، قدردانی و احساسات سانسور شده ای پشتش خاک می خورند که شاید هیچوقت اکران نشوند.

یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 37 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 21:13

گاهی وقت ها خدا خودش پا در میانی می کند. شاید شیوه و روش پا در میانی اش هم خیلی باب میل تو نباشد و خیلی هم خوشحال نشوی، اما حسی می گوید نتیجه به نفع توست ... شاید تاس زندگی ات 6 بیاورد و شش هیچ دنیا را شکست دهی، بی آن که حتی بخواهی دست هایت را برای تاس انداختن تکانی بدهی!

گاهی وقت ها در همان زمان که اصلا فکرش را هم نمی کنی، خدا خودش پا در میانی می کند ...

یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 37 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 21:13

تاکسی نبود و اولین ماشین شخصی که آمد، سوارش شدم. خانمی پیر و  ریز نقش، با لباس های ساده کنار راننده نشسته بود و درد دل می کرد. از پسرش می گفت. می گفت اعتیاد دارد و خورد و خوراکش معلوم نیست. می زد روی زانویش و می گفت چهار بار ترکش دادیم و دوباره سراغش رفته است. می گفت شب ها اصلا نمی خوابد و چه چیز ها که نمی کشد. کلافگی می کرد و می گفت آخ! اگر بدانی با چه آدم هایی می چرخد!! سکوت کردم و به حرف هایش گوش می دادم. چروک های صورتش را دیدم، لب های نازکش که حرف میزد، چشم هایش که برقی نداشت و موهای مشکی شده اش که از جلوی روسری اش، نا منظم آمده بود بیرون. دلم می خواست دستم را بگذارم رو شانه اش و بگویم: «مادر جان، درست می شود...»، اما دهانم به گفتن باز نشد و صدای راننده را شنیدم که به جای من می گفت: «همه چیز درمان داره، بجز مرگ، همین که زنده هست و نفس می کشه بازم جای شکر داره»، مادر پیر گفت: «کاش مرده بود» ... دلم بیشتر گرفت، سرم را به شیشه ی ماشین چسباندم، چشم هایم را بستم و تا آخر مسیر، به دردی که در سینه اش بود فکر می کردم ... یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 36 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 21:13

اوضاع مملکت این روز ها زیادی گل و بلبل است. از ساختمان پلاسکو و حاشیه هایی که پیش آمد گرفته، تا فرو ریختن دیوار متروی قم و  هوای دو نفره ی (!) خوزستان و قطع شدن مکرر برق و آب مردم، آتش گرفتن چند مغازه در تبریز و شکسته شدن سد جهرم و ... گویا حالا حالا ها هم ادامه دارند. همه ی این ها می خواهند بگویند حال ایران خوب نیست و بیمار شده است، مثل پدر پیری که فرزندان ناخلفش، ارث و میراثش را گرفته اند و حالا او را گذاشته اند گوشه ی خانه ی سالمندان! می خواهند بگویند مسئولینی که باید حواسشان را جمع و جور می کردند، بی خیالی و کم خیالی طی کرده اند و به ابراز تاسفی بسنده می کنند. می خواهند فریاد کنند که ایران مشکلات زیر ساختی دارد. می خواهد بپرسد پس این بودجه هایی که به استان ها تزریق می شود، دقیقا کجا و چگونه هزینه می شود که با یک بارندگی، سدی می شکند؟ با آمدن برفی زود هنگام، گاز ها قطع می شوند یا به دلیل حوادث طبیعی، لوله ای می ترکد؟ می خواهد بگوید ... دیگر باید معیار رشد کشورمان را از رشد اقتصادی، بیاوریم زنده ماندن مردم! عکس از اینترنت/. یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 30 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 21:13

مادر جان همیشه می خواست که جای خواهر نداشته ام را پر کند، همیشه می خواست جای دوستانی که دورم را شلوغ نکرده اند را پر کند. پر هم کرد، اما زمان هایی بود که نمی خواستم اندوه دخترانه ام روح نازک مادرانه ی مادرم را خدشه دار کند، پس حرف هایم روی دستانم می ماند و گلویم از درون چنگ زده می شد. من می ماندم و اندوهی که بزرگ و بزرگ تر می شد... اما زمانه خیلی هم بی رحم نبود، خواهر جان کوچکی هدیه ام کرد که عاشقش شده بودم. دوست ارزشمندی که جای خواهر نداشته ام را چنان پر کرد که گویی هرگز نیازی به خواهر در زندگی ام احساس نکرده بودم. حالا چند ماهی می شود که ندارمش... دلیلش هم زیاد مهم نیست. گاهی نگران کلاس و امتحان و روابطش می شوم. گاهی دلتنگ حرف ها و صداقتش می شوم. گاهی دلم پر می زند برای ناله های دخترانه مان، تعریف اتفاق های خوب، خواستگار هایی که دوستشان نداشتیم، عکس های یک هویی، قربان صدقه رفتن ها و تشر زدن ها... دلم تنگت شده است دوست جانم ، دلم تنگت شده است ... اگر دوست هایی داشتم که هدیه شده بودند برای گذران روزهای تنهایی ام، باور کن نفیس ترینشان تو بودی نفیسه جان❤ یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 38 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 21:13

داشتم می رفتم. نه چمدانی دستم بود، نه اشکی در چشمانم بود و نه حتی کفش رفتن به پایم بود. داشتم می رفتم، اما منتظر بودم. اگر فقط می گفت دوستت دارم، بر می گشتم...

تمام راه را با اشک، بی کفش، با دستانی که برای در آغوش کشیدنش گشوده شده بود، بر می گشتم. آخ اگر فقط می گفت دوستت دارم ...

یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 38 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 21:13

وقتی که می فهمی عزیز ترین های زندگی ات، دیگران را به تویی که بخاطر آن ها خیلی از بهترین هایی که برایت بودند را پس زدی، ترجیح داده اند، دیگر تردید نکن! تردید نکن که وقتش رسیده که یک چمدان جمع و جور بگیری و پر از خالی های زندگی ات بکنی و بروی به هر جایی که روحت زنده بماند... این پا و آن پا نکن که اگر نروی، محکوم می شوی به خرد شدن های هر روزه، به دیدن و شنیدن چیز هایی که استخوان لای زخمت شده اند. تو که نمی خواهی تنها چیزی که از دنیا برایت مانده، زیر پای آدم هایی که سریع رنگ عوض می کنند، له بشود؟ تو که نمیخواهی خودت زیر پاهای آن هایی که از ته دل دوستشان داشتی، له بشوی؟ یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 33 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 21:13

هر وقت دلسرد شدی، خسته شدی و نفست برید، بایست. هر جای زندگی ات هم که هستی بایست. رقیبت را نگاه کن، کار هایش را زیر نظر بگیر، روش کارش را آنالیز کن، تصمیم بگیر که بهترین خودت باشی، نفس عمیق بکش و اولین قدم را بردار، حالا فقط عمل کن!

یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .....
ما را در سایت یک فنجان دوست داشتن، مهمان من .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bpary-afsay6 بازدید : 36 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 21:13